نفت سیاه
سلام
تا از عشق و این حرفا بیرون نرفته اید، یه شعر زیبا براتون بنویسم. این شعر رو در دوران کودکی، در زادگاهم دیدم که پشت یک ماشین مخصوص حمل نفت سیاه(برای کوره ها، شاید هم کوره های آجرپزی پدربزرگ در رمان من او) دیدم :
عشق من دیوانه بود نفت سیاه
گر زشت و سیاهست، مرا نیست گناه
من عاشقم و نفت بود معشوقم
عاشق نبود ز عیب معشوق آگاه
کلمات کلیدی :